شــــــــرافتـــــــــــــــهای مظلوم !







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





باران بهار . . .

خواستم تا بار دیگر داستانی بنویسم

قلم نعره کشید ...

کاغذ پاره شد ...

افکارم در هم گردیدند ...

همه از من تقاضای سکوت را کردند ..

قلم میدانست که باید شرح دردها و غمها را به صورت کلمات نقاشی کند ،

کاغذ می دانست که زیر سطور غم و اندوه محو می شود ..

و ...

و افکارم می دانستند که از درهمی همانند زنجیری سر در گم می شوند ..

و من خاموش سکوت را برگزیدم

اما ...

چشمانم سکوت مرا با اشک معاوضه کردند

و قطره های اشک درد و اندوه دل

مثل باران بهار ..

ارمغان کویر گونه هایم شدند ... !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط vahed در 23:46 | |